بسیاری از شرکت‌ها بدون در نظر گرفتن چالش‌های پیچیده اقتصادی و فنی تولید، تبحر نیروی انسانی و وجود رقابت تنگاتنگ (معیارهای ذهنی و منطقی) با شور و شوق و تعیین چشم‌اندازی موهوم (تکیه بر قلب و احساس) وارد بازار خودروهای برقی شدند؛ اما درنهایت شکست خوردند. بر این اساس افول یا رشد کُند بسیاری از استارت‌آپ‌ها و حتی خودروسازان سنتی در مسیر برقی‌سازی، از اهمیت اصل بنیادین تلفیق جاه‌طلبی‌های بلندپروازانه با دوراندیشی استراتژیک و توانمندی عملیاتی خبر می‌دهد.

نوآوری در ساخت خودروهای برقی؛ احساس در برابر منطق

در عرصه توسعه خودروهای برقی، خلق کردن (با قلب و احساس) به‌معنای داشتن چشم‌اندازی جسورانه و تحول‌آفرین است. تسلا نمونه بارز این رویکرد است؛ شرکتی که با آرمان کربن‌زدایی و انرژی پایدار (متکی بر احساس) آغاز به‌کار و مرزهای تفکر را در صنعت حمل‌ونقل جابه‌جا کرد. تسلا نه تنها ماموریتی برای کاهش انتشار کربن و بازتعریف حمل‌ونقل جهانی داشت، بلکه توانست مصرف‌کنندگان را نیز مجذوب محصولات خود کند. اما موفقیت این کمپانی تنها به‌دلیل نوآوری‌های متکی بر احساس نبود؛ بلکه تسلا با به‌کارگیری روش‌های منطقی و ذهنی کیفیت محصولات خود را ارتقا داد.

بر این اساس ساختن محصولی متکی بر منطق و اندیشه، مستلزم برنامه‌ریزی دقیق، رسیدن به‌مدل‌های تجاری پایدار و درکی عمیق از پویایی بازار است.

تسلا توانست میان عوامل اثرگذار تعادل برقرار کند. درحالی که چشم‌انداز این شرکت انقلابی بود، سرمایه‌ عظیمی را صرف زیرساخت‌ها (مانند شبکه سوپرشارژرها)، یکپارچه‌سازی عمودی و پیشرفت مداوم فناوری باتری‌ها کرد. شرکت چینی بی‌وای‌دی نیز نمونه دیگری از موفقیت در این زمینه است.

شرکتی که ابتدا با ذهن شروع کرد و پس از تقویت دانش فنی و زنجیره‌تامین خود، وارد مرحله خلق محصولات موفق شد. درمجموع می‌توان گفت تسلا و بی‌وای‌دی مسیری متفاوت اما با اثرگذاری ماندگار در حمل‌ونقل جهانی را طی می‌کنند.

در مقابل بسیاری از خودروسازان سنتی یا استارت‌آپی به‌دلیل اتکای بیش از حد به آرمان‌های احساسی و بدون توجه کافی به‌چالش‌های عملی (مقیاس‌پذیری تولید یا مدیریت هزینه‌ها) در این مسیر شکست خوردند. اما چرا برخی شرکت‌ها در حوزه برقی‌سازی ناکام ماندند؟

دلایل متعددی برای شکست برخی شرکت‌ها وجود دارد که مهم‌ترین آن‌ها عبارتند از:

۱-گرفتار شدن در دام «هیجان عقب نماندن»: بسیاری از پروژه‌های برقی شکست‌خورده، صرفا تحت‌تاثیر فشار تبلیغات و بدون داشتن پایه‌های محکم اقتصادی آغاز شده‌اند. برای مثال شرکت فیسکر با طراحی زیبا و وعده سازگاری با محیط‌زیست توجهات زیادی را به‌خود جلب کرد؛ اما مشکلات کیفی، تاخیرهای تولید و مدیریت مالی ضعیف منجر به‌سقوط آن شد.

۲-اشتباه‌های مکرر در برآورد پیش‌نیازهای مالی: صنعت خودروهای برقی بسیار سرمایه‌بر است. برخی شرکت‌ها میزان سرمایه مورد نیاز برای تولید انبوه را دست کم گرفتند؛ نمونه بارز این اشتباهات را لردزتاون‌موتورز مرتکب شد.

۳-هیجان مدیریتی: برخی مدیران بدون آمادگی لازم وارد رقابت شدند تا نام خود را در انقلاب برقی‌سازی ثبت کنند. درعمل، مدیریت ضعیف منجر به‌تاخیرها و مشکلات کیفی شد که نهایتا به‌سقوط آن‌ها منجر شد.

۴-ناتوانی در درک تغییرات سیستمی: گذار از موتورهای احتراقی به‌خودروهای برقی تنها ساخت نوع جدیدی از پیشرانه نیست، بلکه نیازمند بازنگری کامل اکوسیستم حمل‌ونقل در یک جغرافیای خاص است. بسیاری از شرکت‌ها نتوانستند این تغییرات سیستمی را به‌درستی درک کنند.

۵-اشتباه در تحلیل دیدگاه تصمیم‌گیران کلیدی: خودروسازان اروپایی بیشتر به‌نقص این نوع تحلیل‌ها متهم هستند. تولیدکنندگان خودرو اروپایی به‌دلیل عدم درک کامل از اکوسیستم خودروهای الکتریکی و ناتوانی در برنامه‌ریزی و پیش‌بینی سریع بازار، با انتقادات جدی مواجه هستند.

خودروسازان اروپایی با هزینه‌های بالای تولید خودروهای تمام‌برقی در این قاره مواجه هستند که منجر به‌کمبود مدل‌های مقرون‌به‌صرفه شده است. این مساله سبب شده است پذیرش این خودروها به‌جز در میان خریداران اولیه و ثروتمند در این قاره، محدود بماند. ناتوانی در کاهش قیمت خودروهای برقی به‌سطح رقابتی با خودروهای احتراقی، باعث کندی استقبال مصرف‌کنندگان از این خودروها شده است. پیچیدگی کار در اروپا، با نوسانات تقاضا برای خودروهای تمام‌برقی ادامه پیدا کرد. به این معنی که در اروپا بازار خودروهای برقی به‌اندازه‌ای که پیش‌بینی می‌شد، رشد نداشت.

درواقع بسیاری از مصرف‌کنندگان اروپایی همچنان در ‌خرید خودروهای برقی مردد هستند یا توان خرید آن را ندارند. خودروهای چینی نیز به‌دلیل محدودیت‌های تعرفه‌ای اخیر با مشکلات ورود به این بازارها مواجه هستند. روند کُند تقاضا در بازار اروپا سبب شده است برخی تولیدکنندگان اروپایی این مساله را که به‌طور کامل به‌سمت تولید خودروهای تمام‌برقی بروند، به‌تاخیر بیندازند. مهم‌تر آن‌که خودروسازان اروپایی ابتدا تعهدات قانونی بلندپروازانه‌ای را برای حذف خودروهای احتراقی ارائه کردند، اما بعد به‌فکر تولید و رقابت با چین افتادند. با تعیین مهلت سال ۲۰۳۵ توسط اتحادیه اروپا برای ممنوعیت فروش خودروهای جدید با موتور احتراق‌داخلی، برخی تولیدکنندگان اروپایی با چالش‌های بسیار جدی در این زمینه روبه‌رو هستند.

درواقع به‌نظر می‌رسد اروپایی‌ها دو اشتباه استراتژیک در سطح بین‌الملل مرتکب شدند؛ نخست این‌که ظهور خودروسازان برقی چین را دست کم گرفتند و با قلب خود قانون‌گذاری کردند و از طرفی درباره رشد بازار اروپا نیز با قلب خود برنامه‌ریزی کردند. این موضوع سبب شده است اروپا بین سودآوری کوتاه‌مدت و اهداف بلندمدت در یک محیط قانونی نامطمئن که خود ایجاد کرده بود، به‌چالش کشیده شود. در آن سو آمریکا به‌نظر مطمئن‌تر از اروپا در این زمینه پیش می‌رود.

۶-نادیده گرفتن واقعیت‌های اجتماعی- اقتصادی: عوامل اجتماعی-اقتصادی نیز در سقوط برخی تولیدکنندگان در این بخش نقش مهمی داشته‌اند. درواقع بسیاری از خودروهای برقی اولیه محصولات لوکسی بودند که نتوانستند توجه سرمایه‌گذاران را به‌خود جلب کنند.

۷-دست‌کم گرفتن رقابت جهانی: یکی از بزرگ‌ترین اشتباهات محاسباتی برخی استارت‌آپ‌های غربی، دست کم گرفتن رقابت جهانی، به‌ویژه با چینی‌ها بود. تولیدکنندگان چینی مانند بی‌وای‌دی توانستند با حمایت دولت و پیشرفت سریع فناوری‌های تولید باتری، تیراژ خود را بالا ببرند.

تعادل قلب و ذهن، عامل برتری در رقابت

شایعات حاکی از آن است که شرکت نیو (یکی از پیشروان صنعت‌خودرو چین در حوزه خودروهای برقی) در حال آماده‌ شدن برای معرفی نخستین خودرو هیبرید پلاگین برای برند فایرفلای تا سال ۲۰۲۶ است. این خودرو به‌ویژه برای بازارهای خارج از چین مانند اروپا، خاورمیانه و شمال آفریقا هدف‌گذاری شده است. این تغییر رویکرد نشان‌دهنده تغییر قابل توجهی در استراتژی پیشین نیو مبنی بر تمرکز صرف بر خودروهای تمام‌برقی است.

گزارش‌های متعدد نشان می‌دهند نیو در حال توسعه یک پیشرانه هیبرید با برد افزایش‌یافته برای برند فایرفلای خود است که عرضه آن برای سال ۲۰۲۶ برنامه‌ریزی شده است. به‌نظر می‌رسد این تغییر استراتژیک ناشی از واقعیت‌های بازار باشد. در اروپا، تعرفه‌های جدید بر خودروهای تمام‌برقی سبب افزایش هزینه‌ها برای تولیدکنندگان چینی مانند نیو شده و رقابت را برای آن‌ها دشوارتر کرده است. از آن‌جا که خودروهای هیبرید مشمول این تعرفه‌ها نمی‌شوند، نیو انگیزه مالی دارد تا سبد محصولات خود را متنوع سازد.

همچنین در مناطقی مانند خاورمیانه و شمال آفریقا که زیرساخت‌های شارژ خودروهای برقی هنوز محدود هستند، خودروهای هیبرید گزینه‌ای جذاب‌تر برای مصرف‌کنندگان محسوب می‌شوند. با وجود این گزارش‌ها، مدیران نیو به‌طور علنی هرگونه برنامه‌ برای معرفی خودروهای هیبرید تحت برند فایرفلای را تکذیب کرده‌اند.

ورود احتمالی نیو به‌حوزه خودروهای هیبرید پرسش‌هایی جدی درباره تاثیر این کار بر هویت برند این شرکت و ارتباط با مشتری ایجاد می‌کند. این کمپانی تاکنون به‌عنوان پیشرو در تولید خودروهای تمام‌الکتریکی با فناوری نوآورانه تعویض باتری شناخته می‌شد. معرفی خودروهای هیبرید ممکن است این تصویر را تضعیف کرده و مشتریان وفادار را نگران کند.

با این حال، چنین تغییری می‌تواند به‌عنوان واکنشی عملگرایانه نسبت به‌شرایط متغیر بازار تلقی شود و می‌تواند فرصت‌هایی برای رشد فروش ایجاد کند و رقابت‌پذیری نیو را در مناطقی که خودروهای تمام‌برقی با موانع لجستیکی یا نظارتی مواجه هستند، تقویت کند. نیو تنها شرکتی نیست که رویکرد تمام‌برقی خود را مورد بازنگری قرار داده است؛ سایر خودروسازان مطرح چینی مانند Zeekr و Xiaomi نیز اعلام کرده‌اند که قصد دارند مدل‌های هیبرید را در کنار محصولات تمام‌برقی خود عرضه کنند.

برند زیکر قصد دارد تا سال ۲۰۲۵ یک شاسی‌بلند پرچمدار با پیشرانه هیبرید-برقی نوآورانه معرفی کند و Xiaomi نیز قرار است یک مدل هیبرید را به‌عنوان بخشی از استراتژی گسترش خط تولید خود رونمایی کند. این تغییرات نشان می‌دهد حتی برندهایی که ابتدا متعهد به‌تولید خودروهای تمام‌برقی بودند نیز نیاز به‌انعطاف‌پذیری بیشتری برای پاسخ به‌تحولات بازار دارند. سوال اساسی‌تر پیش روی شرکت‌هایی مانند نیو این است که چگونه چنین تغییراتی بر صداقت برند آن‌ها تاثیر خواهد گذاشت؟ برای برندهایی مانند نیو که شهرت خود را بر اساس خلاقیت و نوآوری تمام‌برقی بنا کرده‌اند، حرکت به‌سوی تولید خودروهای هیبرید ممکن است به‌عنوان یک گام رو به‌عقب برای آن‌ها تلقی شود. اما همچنین می‌تواند ضرورتی تلقی شود برای پاسخگویی به‌تقاضای مصرف‌کنندگان و جذب سرمایه‌گذاران.

جمع‌بندی

شکست استراتژیک یا سرعت پایین بسیاری از پروژه‌های خودروهای برقی در سطح بین‌الملل ناشی از عدم تعادل میان جاه‌طلبی بلندپروازانه (قلب) و اجرای عملگرایانه (ذهن) بوده است. اگرچه اشتیاق، محرکی مهم در بروز خلاقیت است، اما پایداری محصول در صنایعی مانند خودروهای برقی نیازمند تلفیق شوق قلبی با برنامه‌ریزی راهبردی دقیق، کارایی عملیاتی و شناخت عمیق پویایی بازار است.

شرکت‌هایی مانند تسلا و بی‌وای‌دی با درایت توانسته‌اند تعادلی میان این دو عنصر برقرار کنند. درنهایت درس مهمی که برقی‌سازی درسطح بین‌الملل ارائه کرده این است که بی‌شک خلق کردن با قلب، نوآوری و خلاقیت را تقویت می‌کند؛ اما تنها کسانی که با ذهن می‌سازند قادر خواهند بود در بازاری جهانی که تحت‌تاثیر پیشرفت‌های فناورانه و واقعیت‌های اقتصادی و مملو از تنش‌های شرق و غرب است، دوام بیاورند.

از طرفی در کشورمان هنوز چارچوبی (چه قلبی و چه ذهنی) برای تولید خودروهای تمام‌برقی یا هیبرید مشاهده نشده است و فعالیت‌های ارگان‌های مختلف در این زمینه بسیار پراکنده بوده و از انسجام کافی برخوردار نیست.

اشتراک‌ها:
دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *